ستاره ی درخشان من
پارت هفتم
لیا : شوگا بیشتر از همه توی این جمع از کی خوشت میاد
شوگا : سوال سختیه ولی بیشتر از ا/ت خوشم میاد.
ا/ت:با این حرف شوگا ههمون شوکه شدیم. لیا هم عصبانی بود هم ناراحت
شوگا : ا/ت دختر خیلی مهربونیه و به همه کمک میکنه.
لیا : ( داشتم از درون اتیش میگرفتم. اشک تو چشمام جمع شده بود بدون هیچ حرفی از جام پاشدم و سریع از اونجا دور شدم )
جسیکا : چی شد لیا کجا میری. ای بابا یعنی دیگه بازی نمیکنیم؟
ا/ت: پاشدم و سریع دنبال لیا رفتم
لیا خوبی؟
لیا : ( با داد ) انتظار داری خوب باشم . گفتم نزدیکش نشو . گفتم بزار از من خوشش بیاد اما تو اونو به خودت وابسته کردی نزاشتی من بهش نزدیک شم ( با گریه )
ا/ت: لیا اینطوری که فکر میکنی نیست من هیچ کاری بهش نداشتم وقتی خودمم فهمیدم شوکه شدم
لیا : ساکت شو ( با داد ) ا/ت کاری میکنم ک شوگا دیگه هیچ حسی بهت نداشته باشه فقط صبر کن
ا/ت: لیا تو چت شده. بخاطر یه پسر قراره دوستیمونو بهم بزنی
لیا : این اولین پسری بود که من عاشقش شدم ( با داد )
ا/ت : لیا...
لیا : بدون هیچ حرفی از اونجا دور شدم و رفتم توی ویلا توی اتاقی که با جسیکا بودم.
ا/ت: حالا چیکار کنم. (برگشتم پیش بقیه و نشستم )
شوگا : چیزی شده؟ چرا لیا رفت
ا/ت: چیزی نشده فقط خستش بود رفت بخوابه .
استاد : بچه ها فردا قراره برگردیم شهر امشب تمام وسیله هاتونو جمع کنین که صبح زود برگردیم...
ا/ت: حالا که قراره فردا بریم من میرم استراحت کنم.
دونگ هیون : انگاری قرار نیست بازی کنیم. پاشین ماهم بریم استراحت کنیم.
شوگا : ( وقتی به ا/ت اعتراف کردم همچی بهم ریخت ) رفتم توی اتاق و روی زمین دراز کشیدم . ا/ت یه سوال ازت دارم.
ا/ت : بپرس.
شوگا : چرا لیا اینطوری شد؟
ا/ت: چیزیش نبود فقط خستش بود.
شوگا : میشه لطفا راستشو بگی
ا/ت: راستشو گفتم.
شوگا : میدونم راستشو نمیگی ولی هر وقت تونستی بهم بگو
ا/ت: باش. راستی درمورد اون حرفایی که زدی راست بود؟
شوگا : اره من واقعا ازت خوشم میاد....
این پارت شرایطی نداره. حمایتا خیلی کمه و بزور شرایطو میرسونین
لیا : شوگا بیشتر از همه توی این جمع از کی خوشت میاد
شوگا : سوال سختیه ولی بیشتر از ا/ت خوشم میاد.
ا/ت:با این حرف شوگا ههمون شوکه شدیم. لیا هم عصبانی بود هم ناراحت
شوگا : ا/ت دختر خیلی مهربونیه و به همه کمک میکنه.
لیا : ( داشتم از درون اتیش میگرفتم. اشک تو چشمام جمع شده بود بدون هیچ حرفی از جام پاشدم و سریع از اونجا دور شدم )
جسیکا : چی شد لیا کجا میری. ای بابا یعنی دیگه بازی نمیکنیم؟
ا/ت: پاشدم و سریع دنبال لیا رفتم
لیا خوبی؟
لیا : ( با داد ) انتظار داری خوب باشم . گفتم نزدیکش نشو . گفتم بزار از من خوشش بیاد اما تو اونو به خودت وابسته کردی نزاشتی من بهش نزدیک شم ( با گریه )
ا/ت: لیا اینطوری که فکر میکنی نیست من هیچ کاری بهش نداشتم وقتی خودمم فهمیدم شوکه شدم
لیا : ساکت شو ( با داد ) ا/ت کاری میکنم ک شوگا دیگه هیچ حسی بهت نداشته باشه فقط صبر کن
ا/ت: لیا تو چت شده. بخاطر یه پسر قراره دوستیمونو بهم بزنی
لیا : این اولین پسری بود که من عاشقش شدم ( با داد )
ا/ت : لیا...
لیا : بدون هیچ حرفی از اونجا دور شدم و رفتم توی ویلا توی اتاقی که با جسیکا بودم.
ا/ت: حالا چیکار کنم. (برگشتم پیش بقیه و نشستم )
شوگا : چیزی شده؟ چرا لیا رفت
ا/ت: چیزی نشده فقط خستش بود رفت بخوابه .
استاد : بچه ها فردا قراره برگردیم شهر امشب تمام وسیله هاتونو جمع کنین که صبح زود برگردیم...
ا/ت: حالا که قراره فردا بریم من میرم استراحت کنم.
دونگ هیون : انگاری قرار نیست بازی کنیم. پاشین ماهم بریم استراحت کنیم.
شوگا : ( وقتی به ا/ت اعتراف کردم همچی بهم ریخت ) رفتم توی اتاق و روی زمین دراز کشیدم . ا/ت یه سوال ازت دارم.
ا/ت : بپرس.
شوگا : چرا لیا اینطوری شد؟
ا/ت: چیزیش نبود فقط خستش بود.
شوگا : میشه لطفا راستشو بگی
ا/ت: راستشو گفتم.
شوگا : میدونم راستشو نمیگی ولی هر وقت تونستی بهم بگو
ا/ت: باش. راستی درمورد اون حرفایی که زدی راست بود؟
شوگا : اره من واقعا ازت خوشم میاد....
این پارت شرایطی نداره. حمایتا خیلی کمه و بزور شرایطو میرسونین
- ۱۳.۸k
- ۱۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط